درباره وبلاگ

سلام به خونه ی من خوش اومدی@ @@@@@@@@@@@@@@@@ آفرین باد بر مرگ آفرین باد بر مرگ که با دست های سیاهش تو را خواهد کشت @@تنهایی@@
آخرین مطالب
نويسندگان
دروغ دوست داشتنی
عشق،نفرت،حسرت
سه شنبهبرچسب:, :: 4:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 خستم خسته ازآدما

 

خسته ازاونایی که دروغ میگن اونایی که به دروغ میگن دوستت دارم

 

خسته ازآدمایی که فقط خودشونومیبینن فقط خودشون تنها دلیل بودنشون دروغ

گفتنه

 

من دلم نمیخواد تو دلم آدمی رو جابدم که دروغ گفتن تنها کارشه

 

خسته شدم از دنیا و آدماش از بی کسی هاش ازهمه چی

 

نمیدونم خدا چراحرفامونمیشنوه یا شایدم میشنوه و نمیخواد حرفمو گوش بده 

 

آخه خدا من چه گناهی کردم که این شده حالو روزم خودت کمکم کن خداجون

 

خستم خسته از

 

بنده های تو خسته از این نامردا پستا خسته ازهمشون نمیدونم چرا هیشکی باورم

 

نداره چرا خداجونم چرا

 

خودت کمکم کن خواهش میکنم خدا کمکم کن 

 

میدونین بچه ها من تنهام اما تنها کسی که من دوسش دارم و میدونم دوسم داره

 

وتنهام نمیذاره خداست

 

چون واقعا تنها کسی که آرومم میکنه خودشه

 

شما برام دعا کنین از این حال و هوا دربیارم 

 

همتونو دوست دارم 

 

فعلا

عاشق دلخسته


شنبهبرچسب:, :: 3:51 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

وقتی کلبه ی کوچکی ساختیم


که پنجره هایش


به باغچه های محبت باز می شود


تو بیکران مطلق را مأوا ساختی

 


و من اینجا


دفتر خاطراتمان را مأوای اشکهایم


ای آرام جاودان!


این کوچک ناتوان را

 


در آغوش پهناورت بپذیر


به دنبال تو


تا کدامین ایستگاه مهربانی بیایم؟


کجا پی تو بگردم؟

 


به پاهای خسته ام نگاه کن!


که نرمی جای پایت را آرزو دارند


ودستان تشنه ام


آرام دستانت را



وقتی دل تنگم تنهایی را در آغوش می گیرد


و بی صدا می گرید


نوازش مهربانی هایت را حس می کنم


تو در کنار منی


آرام،صبور

 


کاش چشمانم همیشه بسته می ماند


کاش آن ها را بازنمی کردم


که ببینم جای خالی تو را


تو در دورترین افقهای سرنوشت ایستاده ای

 


با وقار،پر غرور


و من قوی ترین بالهای اشتیاق را قرض می گیرم


و شمشیر به دست


جنگ فاصله ها می آیم.

 


یادت هست که چه آسان آنرا کشتیم!


قهقهه ی پیروزیمان عرش را می شکافت


اما امروز.
..


من تنهایم

 


و دشمنانمان،رویین تن


که نمی دانند


همه ی هستی مرا به گروگان گرفته اند


آن ها تورا از من گرفته اند


چرا ساکتی ای بیکران

 

 

نمی دانم ناله هایم را می شنوی


می دانم من هم باید ساکت بمانم


که صدای سرنوشت را بشنوم


و بدانم آنچه که امروز



ذهن کوچکم قادر به پذیرفتنش نیست


فردایی را می سازد که ثمره اش


لبخندهایی است بر لبان همه


وتنها قادرمتعال است

 


که می داند خیر ما در چیست!


که می داند خیر ما در چیست!

 

عاشق دلخسته


چهار شنبهبرچسب:, :: 6:32 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

خداچراآدمااینجوری شدن چرادلومیشکنن به جون مامانم راس میگم خداخستم خسته ازبغض داشتن که روگلوم سنگینی میکنه نمیذاره نفس بکشم خدامن تنهام خدایاکمکم کن نذارتنهاباشم نذارعذاب بکشم کمکم کن

خستم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخیلی خستم کمکم کن

عاشق دلخسته


چهار شنبهبرچسب:, :: 6:26 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

امروزبازم دلم گرفت دوباره تنگ توشددوباره احساس بی کسی کردمگه چیکار کردم باهات که رفتی خدادیدیش دیدیش چجوری رفت حتی نگفت خداحافظ خداخودت که شاهدبودی چقدردوسم داشت خودت دیدی خداخودت کمکم کن خداامروزعیده میدونم بایدشادبودامامن نمیتونم تاتوکمکم نکنی نمیشه

خستم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

عاشق دلخسته


شنبهبرچسب:, :: 9:59 قبل از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

چراعاشقایی که باتموم وجودهمودوست دارن ازهم جدامیشن مگه عاشقاچه گناهی

 

کردن فقط همدیگرودوست دارن کاشکی میشدیکی بودرگودروغومیزدکه یه عاشق

 

هیچوقت به عشقش دروغ نگه که ازش متنفره من دوست داشتم فقط یه لحظه فقط یه

 

لحظه دیگه عشقمومیدیدم که بهش میگفتم باتموم وجوددوسش دارم

 

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 10:52 قبل از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

كاشكي ميشدهيچوقت آدماعاشق نميشدن

 

كه يه روزي دلتنگ عشقشون بشن

 

                            

 

عاشق دلخسته


دو شنبهبرچسب:, :: 2:39 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

چرادلتنگی های این دنیاهمش ماله منه وهمیشه گریه روچشمای منه

دنیارومن کلیدکرده ولمم نمیکنه

عاشق دلخسته


جمعهبرچسب:, :: 3:4 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

  وقتي يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از

 

كار گذشته و تو عاشق شدي طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه

 

عشق مي تپه، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن همه

 

چي با يک نگاه شروع ميشه اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه

 

چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ... محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد

 

تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه

 

صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه. حتي

 

وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي

 

باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني

 

قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي. مي بيني

 

كار دل رو؟ شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد

 

يه جنگ و جدال طولاني با خودت چشات رو روهم مي زاري ولي همش

 

از خواب ميپري ... از چيزي ميترسي ... صبح كه از خواب بيدار ميشي نه

 

ميتوني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه

 

توي فكرو ذهنت قدم مي زنه به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي

 

افتادم ! آخه من چمه ؟ راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري

 

هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون

 

مونده طوري بهش عادت مي كني كهاگه فقط يه روز نبينيش دنيا به

 

آخرميرسه وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت

 

نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن گرچه عشق نه حرفي مي زنه

 

و نه نگاهي مي كنه ! آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه

و

بعد ولش مي كنه به امون خدا وقتي باهاته همش سرش پائينه تو دلت

 

مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشايقشنگت

 

يه ذره شده ديگه از آن خودت نيستي بدجوري بهش عادت كردي !

 

مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه ميخواد ببينتت سراز پا نمي شناسي

 

حتي نميدوني چي كار كني ... فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل

 

خواب اونو ديدي... خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...

 

هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه

 

تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ... وقتي اون

 

رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش

 

... ولي اون ... سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه

 

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني ! دنيا رو سرت خراب ميشه همه

 

چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختي هاي دنيا رو بهش مي گي من…

 

من … من از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستترو ميبوسه ميذاره

 

روقلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه

 

ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه يه هويي صداي

 

شكستن چيزي مي آد دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين

 

ميريزه دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي

 

که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک

 

از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ... دلت ميخواد بهشبگي چقدر

 

بي رحمي که گريه روازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي ازگلوت در نمياد

 

بهت ميگه فهميدي چي گفتم؟با سر بهش ميگي آره!... وقتي ازش

 

ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم! انگشتري رو که تو دستته در

 

مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ... ازت ميگيره

 

 ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه... بعد

 

دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و... بعد اون روز

 

ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز  كني آخه اگه بازشون كني بايد

 

دنياي بدون اون رو ببيني تو دنياي بدون اونرو مي خواي چي كار ؟ و براي

 

هميشه يه دل شكسته باقي مي موني دل شكسته اي كه تنها چاره

 

دردش تويي...

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 7:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

امروز دلم گرفته بدجورانقدری که دلم میخواددادبزنم گریه کنم حرف

دلموبزنم امانمی شه بازم پشت پاخوردم

 

عاشق دلخسته


دو شنبهبرچسب:, :: 7:46 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 دلم گرفته می خوام گریه کنم امانمی شه

عاشق دلخسته


دو شنبهبرچسب:, :: 3:56 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.....

دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند!

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم....

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها هم نفس گیر شده.....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم...

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ،

دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه به رنگ غروب است ،

آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

من یک قلب شکسته در سینه دارم ،

قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است....

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود میبارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که دلم بدجور گرفته است.....

ای غروب تلخ تو دیگر بیخیال من شو.....

نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ،

چه سرد است هوای قلبم.....

لحظه ها چه دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها.....

لا به لای این غمها نه شادی هست و نه لبخندی!

رنگ شادی را فراموش کرده ام ،

دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.....

شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده!

من هستم و یک قلب تنها ...

زندگی خسته میکند!

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم....

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها هم نفس گیر شده.....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم...

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ،

دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه به رنگ غروب است ،

آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

نمیخواهم که بگویم غمگینم ، نمیخواهم که احساس کنم که نا امیدم

من یک قلب شکسته در سینه دارم ،

قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است....

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود میبارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که دلم بدجور گرفته است.....

ای غروب تلخ تو دیگر بیخیال من شو.....

نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ،

چه سرد است هوای قلبم.....

لحظه ها چه دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها.....

لا به لای این غمها نه شادی هست و نه لبخندی!

رنگ شادی را فراموش کرده ام ،

دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.....

شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده!

من هستم و یک قلب تنها ... 


عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 2:37 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 2:36 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 2:34 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

 

افسوس ای تنهایی بازهم برنده این بازی توشدی امانمی دانم بایدچنددست دیگر بازی کنم تابلکه من هم برنده شوم حیف باختم اگرمی بردمت حال و روزم این نبودافسوس دیگررفته

 

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 11:38 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

 

بلندترین فریادمن سکوت من است؟؟؟؟

 

 

عاشق دلخسته


صفحه قبل 1 صفحه بعد