آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
دروغ دوست داشتنی
عشق،نفرت،حسرت
به دادش رسیدم دلم رو رها کرد صداش کردم اون وقت رقیبو صدا کرد به پاش می نشستم خودش دید که خستم ولی بی وفا باز رها کرد دو دستم واسه شب نشینی رفیق قدیمی شدم رنگ اون شب که چشماش سیام کرد حالا روزگارم عوض شد دوباره حالا اون خودش فکر برگشتو داره حالا من نشستم به سکان نورم ولی اون به جز من کسی رو نداره می بخشم دوباره گناهی که کرده می بخشم می دونم که دستاش چه سرده می شم سلطان شب رفیق قدیمی بازم مثل وقتی که بودیم صمیمی بدون زندگی بازیگردون ترین زمین خوردی دیدی که دنیا همینه به دادش رسیدم دلم رو رها کرد صداش کردم اون وقت رقیبو صدا کرد به پاش می نشستم خودش دید که خستم ولی بی وفا باز رها کرد دو دستم واسه شب نشینی رفیق قدیمی شدم رنگ اون شب که چشماش سیام کرد حالا روزگارم عوض شد دوباره حالا اون خودش فکر برگشتو داره حالا من نشستم به سکان نورم ولی اون به جز من کسی رو نداره می بخشم دوباره گناهی که کرده می بخشم می دونم که دستاش چه سرده می شم سلطان شب رفیق قدیمی بازم مثل وقتی که بودیم صمیمی بدون زندگی بازیگردون ترین زمین خوردی دیدی که دنیا همینه
نظرات شما عزیزان:
|
|||
|