درباره وبلاگ

سلام به خونه ی من خوش اومدی@ @@@@@@@@@@@@@@@@ آفرین باد بر مرگ آفرین باد بر مرگ که با دست های سیاهش تو را خواهد کشت @@تنهایی@@
آخرین مطالب
نويسندگان
دروغ دوست داشتنی
عشق،نفرت،حسرت
یک شنبهبرچسب:, :: 7:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

غم تنهایی هیچ وقت پایدارنمیمونه امامیشه خودت بخوای که

پایداربمونه

 

عاشق دلخسته


شنبهبرچسب:, :: 9:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

خداحافظ همین حالاکه من تنهای تنهایم خدابهت قول میدم بهت قول میدم میگذرم ازهمه چی خیلی آسون 

عاشق دلخسته


پنج شنبهبرچسب:, :: 8:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

دلم برای کسی تنگ است که او دلش برای من تنگ نیست.

چشم انتظار کسی هستم که او چشم انتظار من نیست.

دلم برای کسی تنگ است که او دلش برای من تنگ نیست.

اشکهایم برای کسی جاریست که او قطره اشکی هم برای من نمیریزد.

دلم بی تابش است اما او بی توجه به بی تابی هایم است.

اشکهایم باز جاریست . دستای سردم می لرزند. نمیتونم بنویسم. خندیدن و گم کردم.

دلم میخواد ازین شهر برم. برم یه جای دور. جایی که هیچ آدمی نباشه. ازینجا خسته ام. از آدمای بی احساس گریزونم. دیگه طاقت شکستنو ندارم.

خسته ام خیلی خسته . حالم روز به روز بدتر میشه

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 5:1 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 4:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

دفترخاطراتم راورق میزنم تاشایدقسمتی ازآن بدون دردورنج باشد

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 4:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 2:20 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 2:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

آدم ها می آیند، زندگی می کنند، میمیرند و میروند …
اما فاجعه ی زندگی تو آن هنگام آغاز میشود که آدمی میرود اما نمیمیرد؛
میماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین میشود
که تو میمیری درحالی که زنده ای …

عاشق دلخسته


دو شنبهبرچسب:, :: 3:56 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.....

دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند!

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم....

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها هم نفس گیر شده.....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم...

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ،

دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه به رنگ غروب است ،

آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

من یک قلب شکسته در سینه دارم ،

قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است....

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود میبارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که دلم بدجور گرفته است.....

ای غروب تلخ تو دیگر بیخیال من شو.....

نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ،

چه سرد است هوای قلبم.....

لحظه ها چه دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها.....

لا به لای این غمها نه شادی هست و نه لبخندی!

رنگ شادی را فراموش کرده ام ،

دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.....

شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده!

من هستم و یک قلب تنها ...

زندگی خسته میکند!

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم....

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها هم نفس گیر شده.....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم...

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ،

دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه به رنگ غروب است ،

آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

نمیخواهم که بگویم غمگینم ، نمیخواهم که احساس کنم که نا امیدم

من یک قلب شکسته در سینه دارم ،

قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است....

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود میبارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که دلم بدجور گرفته است.....

ای غروب تلخ تو دیگر بیخیال من شو.....

نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ،

چه سرد است هوای قلبم.....

لحظه ها چه دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها.....

لا به لای این غمها نه شادی هست و نه لبخندی!

رنگ شادی را فراموش کرده ام ،

دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.....

شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده!

من هستم و یک قلب تنها ... 


عاشق دلخسته


دو شنبهبرچسب:, :: 3:48 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

گاه باران همه دغدغه اش باریدن نیست . از غصه تنها شدنش می بارد

 

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 3:2 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

 

حس آرامش

به آغوش تو محتاجم برای حس آرامش ..

برای زندگی با تو پر از شوقم ! پر از خواهش ..

به دستای تو محتاجم برای لمس خوشبختی ..

واسه تسکینه قلبی که براش عادت شده سختی ..

به چشمای تو محتاجم واسه تعبیر این رویا ..

که بازم میشه عاشق شد تو این بی رحمی دنیا ..

به لبخند تو محتاجم که تنها دلخوشیم باشه ..

بذار دنیای بی روحم به لبخند تو زیبا شه ..

به تو محتاجم و باید پناه هق هقم باشی ..

همیشه آرزوم بوده که روزی عاشقم باشی ..

 

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 2:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 2:52 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

عاشق دلخسته


دو شنبهبرچسب:, :: 5:49 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 1:27 قبل از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

دلقک همیشه میخنده و همرومیخندونه اما وقتی شادی تموم میشه دلقکم غمگین میشه حالامنم مثل دلقکم وقتی هستی خندونم وقتی میری غمگینم

 

 

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 1:23 قبل از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

بخواب آروم که امشب من، تو رو می بوسم و میرم بخواب آروم که با فردا، سفر داری

ولی بی من من امشب از دلت میرم، اگر چه بی کسم، تنهام یکم دیگه تحمل کن، منو با

همه ی غمهام حالا که راضی ای میرم، اگه رفتنه تقدیرم اگه این جوری خوشحالی،

خداحافظ غم شیرینم

 

عاشق دلخسته


جمعهبرچسب:, :: 4:45 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


جمعهبرچسب:, :: 2:39 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

فریادمن سکوت من است

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 4:17 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

هیچوقت دنیابه سازمانمی رقصه بلکه ما به سازاون میرقصیم این واقعیت اما میشه واقعیتو

تغییرداد کم کم میخوام واقعیت این دنیاروعوض کنم کاش بشه

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 4:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       


حتی عکستم ندارم که بزارم روبروم


اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم


خیلی وقته از تو دورم کاش صدامو بشنوی


کاش طلسم پر غرور این سکوتو بشکنی


اونقدر دلم گرفته که میخوام گریه کنم


این علاقه شدیدو به تو من هدیه کنم


تورو با غریبه دیدم بگو اون یار تو نیست


این همه دروغ میدونم مال چشمای تو نیست


حتی عکستم ندارم که بزارم روبروم


اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم

عاشق دلخسته


شنبهبرچسب:, :: 7:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


شنبهبرچسب:, :: 7:5 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

خسته شدم


 

عاشق دلخسته


شنبهبرچسب:, :: 6:58 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

من سکوت میکنم تواین غبارغم ها اما کی میخوادجواب گریه هاموبده

عاشق دلخسته


جمعهبرچسب:, :: 4:41 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       


آن شب شب نحسی بود ... 

با او تماس گرفت : چرا ؟ مگه من چی کار کردم ؟ 

دختر در جوابش : تو ... نه عزیزم تو خیلی پاکی ... ولی من ... تو لیاقتت بیشتر از منه ... 

گفت : این حرفا چیه ؟ تو می دونی یا من ؟ من دوست دارم ... به خدا بدون تو می میرم ... 

دختر گفت : این از اون دروغا بودا ... ولم کن ... ازت خسته شدم ... تو زیادی عاشقی ... 

پسر : مگه بده آدم عاشق باشه ... ؟ 

دختر : آره واسه من بده ... عشق دروغه ... 

پسر : نه به خدا من عاشقتم ... 

دختر : ولم کن حوصلتو ندارم ... 

پسر آهی کشید و گفت نه تو رو خدا نمی خوام از دستت بدم ... 

صدای قطع شدن مکالمه آمد ...

تازه به خانه رسیده بود ... وارد اتاقش شد و با دیدن عکس او در پشت زمینه ی کامپیوترش ، اشکش جاری شد ... 

آهنگ مورد علاقه ی او را گذاشت تا پخش شود ... 

به اواسط آهنگ رسیده بود که بغضش ترکید ... 

بود و نبودم ... همه وجودم ... آروم جونم ... واست می خونم ... دل نگرونم اگه نباشی بدون چشمات مگه میتونم ؟ 

گرمی دستات ... برق اون نگاه ... یادم نمیره طعم بوسه هات ... کاشکی بدونی اگه نباشی ... می شکنه قلبم بی تو و صدات ... 

و می گریست ... 

بدون شام خوردن به رختخواب رفت ... و با فکر او به خواب ... 

ساعت 3:12 بامداد بود ... از جا پرید ... خواب او را دیده بود ... 

بلند شد و روی تختش نشست ... به بی معنی بودن زندگی بدون او پی برده بود ... 

نمی خواست دیگر با هیچ کسی باشد ... پیامکی ارسال کرد

"
الان که این پیامک رو می خونی جسمم با تو غریبه شده ولی بدون روحم همیشه دوست داره ، دیدار به روز بیداری بدن ها ... دوستت دارم ... بای


به بیرون از اتاقش رفت ... داخل آشپز خانه شد ... 

پنجره ی آشپز خانه به اندازه ی او بزرگ بود ... 

داخل کوچه را نگاهی کرد ... 

سکوت در کوچه ی ساختمانشان فریاد می کشید ... 

پنجره را باز کرد ... 

با باز شدن پنجره ، شب به داخل خانه نفوذ کرد ... 

پاهایش را از پنجره بیرون گذاشت ... و بدنش هنوز لب پنجره بود ... 

و وداع کرد ... 

صدایی سرد از کوچه آمد ... ساعت 3:34 دقیقه بامداد بود ... جسمی به پایین افتاده بود ... 

نخواست مزاحم کسی بشود برای همین نیمه شب را انتخاب کرد ... 

و روحش به آرامش ابدی رسید و جسمش نسیب خاک شد ... همانطور که از خاک آمده بود ...

صبح مادرش قبل از اینکه به آشپز خانه برسد داخل اتاق پسر شد ... 

پسر را نیافت ...

ولی گوشی او را در حال زنگ خوردن دید ... 

تماس هایی پشت سر هم و بی وقفه از یک دختر ... 

و ده ها پیام یکسان در گوشی دید که تازه از طرف دختر ارسال شده بودند

"
نه تورو خدا نه ... نمی خوام دیگه ازت جدا باشم .... فکر کن حرفای دیشبم فقط یه شوخی بود ... 

تورو خدا ازم جدا نشو .... بخدا منم دوستت دارم

زمان ارسال پیام ساعت 3:35 دقیقه ی بامداد بود ...


و مادر ... وارد آشپز خانه شد ... طبق عادت از پنجره به پایین نگاهی کرد ....

عاشق دلخسته


جمعهبرچسب:, :: 4:34 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


جمعهبرچسب:, :: 4:1 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 11:9 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 تموم خوشیهاموصرف دلتنگیهاکردم حالاواقعادلتنگ شدم

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 2:45 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

 

حسرت خوردن خوراک شب وروز من است کاش میشدبرای یک روزبه خواسته هایم میرسیدم ای کاش

 

عاشق دلخسته


یک شنبهبرچسب:, :: 2:34 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

 

افسوس ای تنهایی بازهم برنده این بازی توشدی امانمی دانم بایدچنددست دیگر بازی کنم تابلکه من هم برنده شوم حیف باختم اگرمی بردمت حال و روزم این نبودافسوس دیگررفته

 

عاشق دلخسته


چهار شنبهبرچسب:, :: 2:48 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       


عاشق دلخسته


چهار شنبهبرچسب:, :: 2:42 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

دوست داشتن عیب نیست امانمیدانم چراهمه فکرمیکنندبرای من عیب است چقدرغریبم

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 11:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

به دادش رسیدم دلم رو رها کرد

صداش کردم اون وقت رقیبو صدا کرد

به پاش می نشستم خودش دید که خستم

ولی بی وفا باز رها کرد دو دستم

واسه شب نشینی رفیق قدیمی

شدم رنگ اون شب که چشماش سیام کرد

حالا روزگارم عوض شد دوباره

حالا اون خودش فکر برگشتو داره

حالا من نشستم به سکان نورم

ولی اون به جز من کسی رو نداره

می بخشم دوباره گناهی که کرده

می بخشم می دونم که دستاش چه سرده

می شم سلطان شب رفیق قدیمی

بازم مثل وقتی که بودیم صمیمی

بدون زندگی بازیگردون ترین

زمین خوردی دیدی که دنیا همینه

به دادش رسیدم دلم رو رها کرد

صداش کردم اون وقت رقیبو صدا کرد

به پاش می نشستم خودش دید که خستم

ولی بی وفا باز رها کرد دو دستم

واسه شب نشینی رفیق قدیمی

شدم رنگ اون شب که چشماش سیام کرد

حالا روزگارم عوض شد دوباره

حالا اون خودش فکر برگشتو داره

حالا من نشستم به سکان نورم

ولی اون به جز من کسی رو نداره

می بخشم دوباره گناهی که کرده

می بخشم می دونم که دستاش چه سرده

می شم سلطان شب رفیق قدیمی

بازم مثل وقتی که بودیم صمیمی

بدون زندگی بازیگردون ترین

زمین خوردی دیدی که دنیا همینه

                                                 

 

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 11:0 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

 

عاشق دلخسته


سه شنبهبرچسب:, :: 10:51 بعد از ظهر ::  نويسنده : فاطی       

خستم ازاین باران بی کسی کاش هیچوقت نباره 

عاشق دلخسته